زلزله
هر بار که تلوزیون رو روشن میکنم و عکسی و مطلبی در مورد زلزله پخش میکنه تلنگری بهم میزنه و صدایی تو گوشم زنگ میزنه که حواست باشه چند شبه که موقع خواب اشک میریزم برایشان . با خودم میگویم درد مادری که کودک سه ماهه اش را از دست داده بیشتر است یا درد دختری چهار ساله که مادر و پدری ندارد .اینده هر کدامشان را تصور میکنم .............به فرزندانم نگاه میکنم وجودم پر است از غم و گاهی هم ترس . از تمام وجود برایشان دعا میکنم و از خدا میخواهم مرا با این مصیبت ها امتحان نکند .....خدایم بشنو من ایوب نیستم ...........عبد ضعیفی هستم که با گریه دیگری میگریم وبا خنده اش میخندم ............هر چند میدانم خدای مهربو...
نویسنده :
مامان
2:25